داستان شهادت حضرت علي(ع)
حال امام مؤمنان هر لحظه وخيم و وخيمتر ميشد. گاهي بيحال شده و لحظاتي چشم هاي خدابين او بسته ميشد و چون چشم ميگشود ميفرمود: به سوي رفيق بلند مرتبه كه بهترين جايگاه و نيكوترين منزلگاه امام است مي روم!
، بيست و يكم ماه رمضان سال چهل هجري از نيمه گذشته بود. امام (ع) فرزندان، خانواده و بستگان خويش را ميديد كه اطراف بستر او با چشم هاي گريان نظارهگر كوچ او به سراي باقي بودند.
امام پرهيزگاران هربار كه چشم ميگشود آنان را نصيحت ميفرمود. به پيروي از امام حسن مجتبي(ع) و امام حسين(ع) سفارش ميكرد و فرامين الهي را يادآوري ميفرمود. پيشاني مقدسش عرق كرده بود. و لب هاي او به ذكر خدا مترنم بود. لحظهي وداع نزديك ميشد.
پيشواي خدا جويان به امام حسن و حسين(عليهما سلام) فرمود كه او را با حنوط بهشتي غسل داده و با كفنهايي كه از بهشت آورده شده بود، كفن كنند. و او را شبانه به محلي در نزديكي كوفه برده و در قبري كه توسط حضرت نوح(ع) براي ايشان آماده شده و پنهاني دفن كنند. چرا كه مي دانست درصورت آشكار بودن خوارج و امويان نسبت به جايگاه ايشان اهانت و دست درازي خواهند كرد.
لحظاتي بعد امام علي(ع) در سن ۶۳ سالگي به شهادت رسيد و سرور اوصياء پيامبران به ديدار پروردگار متعال شتافت.
پيكر مبارك او را همانگونه كه فرموده بود شبانه غسل و كفن كردند و امام حسن(ع) در نماز بر او هفت تكبير گفت و فرمود: پس از علي(ع) بر جنازهي هيچ كس هفت تكبير گفته نميشود.
آنگاه در حالي كه فرشتگان در حمل پيكر امام(ع) به ياري خانواده و گروه اندك شيعيان راستين ايشان آمده بودند، علي(ع) را شبانه و پيش از طلوع فجر در نزديكي كوفه و مكاني بهنام غُري» بهخاك سپردند. مكاني كه سالها بعد به نجف اشرف» مشهور شد و به راهنمايي امام صادق(ع) قبر پنهان ايشان آشكار گشت.
پاورقيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرحةالغري/سيدبن طاووس/ صفحات ۶۴ تا ۶۹
بحارالأنوار/مجلسي/ج۴۲/صفحات ۲۰۱ و ۲۱۵
به نقل از كتاب اگر با توباشم آسمانيم/ مؤسسه فرهنگي هنري عاشورا
درباره این سایت